داستان از طرح روی جلد آغاز میشود، از چهار تکه پازلی که ظاهراً اتصالات لولههای فاضلاب است و سیاه قطرههایی که نه تنها فاضلاب نیست بلکه نبوغ نومبکو است.
مهشید سادات فهیم: ایران آنلاین/ داستان از دختر سیاه روی جلد آغاز میشود که از پنج سالگی زیر سایه مادری معتاد به قرص و تینر و پدری که در حد سایه هم حضور نداشت بشکههای فاضلاب را جابهجا کرده است و از تکاپو پا پس نکشیده است تا در 14 سالگی برسد به ریاست تخلیه چاهیهایی که دنیایشان از بشکههای فاضلاب و محتویاتش فراتر نمیرود. نومبکو آفریده شده است که بداند و بفهمد و پیش رود. توانایی او در محاسبات اعداد و ارقام را باید بازیچه و سرگرمی نومبکو دانست نه نبوغش. نومبکو نابغه ریاضیات نیست؛ او نابغه شعور و انسانیت است و بیشتر از همه صبر و استقامت. نومبکو در مسیر زندگیاش فراوان رنج میکشد اما نویسنده هیچگاه از این رنج برای درگیر کردن مخاطب به واسطه احساساتش استفاده نمیکند؛ پیشرفت او چنان ذهن خواننده را مشغول میکند که مشکلات پیش روی دختر را سکوهای به هم پیوستهای بداند برای رسیدنش به جایگاهی که شایسته اوست.
خواننده با داستان درگیر میشود چون با تاریخی مواجه است که در لایههای طنز جا خوش کرده است در نتیجه حتی محض بودن تاریخی که صفحات متوالی این کتاب را در بر گرفته است گریبان خواننده را نمیگیرد که خفقان آور و آزاردهنده باشد. سطر به سطر و صفحه به صفحه کتاب گره است و درگیری خواننده با متن که میکشاندش به صفحات نهایی. آغاز کتاب همان قدر شگفتانگیز و غافلگیر کننده است که میان و پایانش. تکلیف خواننده با پایان داستان از نام کتاب مشخص است، او میداند این دختر 14 سالهای که با فرو کردن قیچی در پای فرد زیادهخواه او را عقب میراند، با اتکا به همان قیچی فرد را وادار به آموزگاری میکند و با سرپرستش بر سر اختلاف آماری به جدل میپردازد قرار است ناجی پادشاه سوئد باشد. پس این ولع دانستن و کشف پایان کتاب نیست که خواننده را پا به پای کلمات میکشاند، این نبوغ نویسنده است که در قالب نومبکو در آمده و 578 صفحه را خلق کرده، جملات نابی که نویسنده برای سرفصلها برگزیده و هر کدام پتانسیل این را دارند که بار تمام 578 صفحه را بهدوش حروف خود بکشند تا خواننده را وادار کند با حوادث و اتفاقات داستان پیش رود و بخواهد در این نبوغ شریک شود، مبادا که احساس ضعف کند مقابل دخترک خدمتکار و نتواند به راه نجات پادشاه سوئد برسد.
خواننده مجبور است از جغرافیا، شیمی، فیزیک هستهای سر در بیاورد مجبور است با جامعه شناسی آفریقای جنوبی و سوئد و چین آشنا باشد، حزبهای مختلف سیاسی را بشناسد و به این فکر بیفتد که اگر من از شهروندان آن جامعه بودم از کدام حزب تبعیت میکردم. این اجبار خواننده را مبتلا میکند به نومبکو بودن، گویی خواننده است که با مهندس انگل برشت تصادف میکند و در دادگاه حکم به مجازاتش میدهند؛ حکم را به رنگ پوستش میدهند و نژادش که از آغاز تولد متهم است به سیاهی. گویی خواننده است که سالها گرفتار حصارهای الکتریکی 12 متری میشود. نه تنها نمیشود خواننده را از نومبکو جدا کرد، بلکه یوناس یوناسون نویسنده را هم نمیشود از نومبکو جدا کرد. دیگر حلقه متصل به این زنجیره کیهان بهمنی مترجم است نثر او کاملاً با نثر یوناس یوناسون یکی شده است و توانایی تشخیص را از خواننده میگیرد که عامل جذابیت را از مترجم بداند یا مؤلف. «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» خواندنی است به سبب هستی تاریخی، نوع عالی داستان پردازی و صدالبته ترجمه «کیهان بهمنی» بودنش.