شمار نويسندگان جوان کشور که ورود خود را به ادبيات داستاني با خلق رمان در حال رقم زدن هستند، اين روزها رو به افزايش گذاشته است. حتي در آثار ترجمه و منتشر شده در کشور ما نيز اين روزها، رمانهاي نويسندگان جوان و نوقلم بر ساير قالبهاي داستاني منتشر شده در حال غلبه کردن است. هنوز خيلي از روزهايي که نويسندگان و منتقدان داخلي فرياد فرا رسيدن مرگ رمان را سر ميدادند، دور نشدهايم. روزگاري که مخاطب ايراني رمان ايراني و رمان ترجمه شده به جرم اينکه صنعت زده و کم حوصله شده است، به زعم منتقدان و حتي نويسندگان، راهي جز رجوع به مقوله داستان کوتاه و حتي قالبهاي ميني ماليستي پيش روي خود نميديد، اما اقبال دوباره ادبيات داستاني ايران به رمان و سمت و سو يافتن نويسندگان جوان آن به رمان نويسي و حتي خلق مجموعه داستانهايي با عنوان «مجموعه داستان پيوسته» که چيزي جز يک داستان بلند مقطع در قد و قواره رمان و با شخصيتهاي ثابت و مرتبط با هم نيست که به صورت مقطع و به همراه فصل بندي خاص به مخاطب ارائه شده است. نشانه چه ميتواند باشد؟ آيا بايد جريان جديد رمان نويسي در ادبيات داستانيمان را يک موج زودگذر بدانيم يا ميتوان آن را نشانههايي از حرکت هدفمند ادبيات داستاني توأم با شناخت حقيقي از خواست و فضاي ذهني مخاطبان خود دانست؟
نرگس جورابچيان نويسنده رمان «به وقت بهشت» که از جمله رمانهاي قابل توجه منتشر شده در سال گذشته بود و در عين حال نخستين اثر نويسنده، با اشاره به اينکه نبايد با ديده ترديد به اين رخداد نگاه کرد، ميگويد: به نظر ميرسد كه تا مدتهاي زيادي نويسندگان ما اسير فرم بودند. اين در حالي است كه خواننده وقت خواندن رمان دنبال فرم نيست. دلش ميخواهد كه لذت ببرد، تفريح كند، سرگرم شود، خصوصاً خواننده رمان. گاهي خواننده بعد از يک روز پرتنش دلش نميخواهد داستان را بخواند که جز بازي فرم و تکنيک نيست. دلش ميخواهد قصه بخواند. گاهي همزاد پنداري کند و حتي گاهي خيالپردازي.
وي ادامه ميدهد: کافي است به وضعيت شعر در 10 سال گذشته نگاهي بيندازيد. به دليل عدم توجه شاعران به خوانندگان، كتابهاي شعر در سالهاي قبل نه فروش خوبي داشتند و نه مورد استقبال قرار ميگرفتند. اما در اين سالها شاعران سعي كردند سليقه مخاطب را هم مورد نظر قرار بدهند. تفکر اينکه ما براي عام نمينويسيم و قشر روشنفکر خواننده ما هستند و داستانها بيشتر از قبل اسير فرم و پيچيدگي شد و يادمان رفت که اين «عام» همان مردمي هستند که هر روز در کنارشان کار و زندگي ميکنيم. ما مينويسيم با ذوق اينكه خوانده شويم. پس خيلي خوب است كه ياد گرفتهايم به مخاطب احترام بگذاريم و برايش بنويسيم. پس اينکه نويسندگان جوان به نوشتن رمان گرايش پيدا کردهاند، نشانه اين است که از سياره خودشان خارج شدهاند و پنجره ذهنشان را روي خوانندگان باز کردهاند.
حقيقت جويي و حقيقت گويي ادبيات نيز از جمله مواردي است که متمايل شدن نويسندگان به آن در اين روزها، بسترهاي فراواني را براي خلق آثار ادبي متفاوت گشوده است که به نظر ميرسد با ادامه يافتن اين خصيصه در درون خالقان اثر و نيز بستر ذاتي رمان براي پروراندن آن، ميتوان بر ادامه داشتن آن اميدوار بود. نرگس جورابچيان در اين باره ميگويد: نويسندگان جواني که شما موردنظرتان هستند، مردان و زناني هستند که هرکدامشان براساس شرايط اجتماعي و خانوادگي، دنيايي وسيعتر از نسلهاي قبل و بعد خود داشتهاند. فکر ميکنم اين هم دليل مهمي است که نويسندگان اين نسل احساس ميکنند بايد عميقتر و بيشتر به شرايط همنسلان خود بپردازند. نويسندگان به اين باور رسيدهاند که اين عصر ماشيني نياز به شهرزاد قصهگويي دارد که با حوصله و بسيار ساده براي مردم قصه بگويد.
وي با قاطعيت اظهار ميكند كه رمان نويسي از سوي نويسندگان جوان در كشور يك موج و تب زودگذر نيست و معتقد است اين ماجرا ميتواند ادامهدار باشد. جورابچيان دو دليل را براي نظر خود بر ميشمرد و ميگويد: رمان فارسي اين روزها دوباره از سوي مخاطبانش با استقبال روبهرو شده و نويسندگان به نوشتن رمان ترغيب شدهاند و اين يعني پديده رخ داده پيرامون رمان اين روزها يك موج و يا تب زودگذر نيست و دوم به دليل علاقه و کشش ذاتي اين نسل به نوشتن و تعريف آنچه بر روح و ذهنشان گذشته است. لذا باز هم ميگويم جداي از اينکه از چنين اتفاقي ميتوان بسيار شاد بود اما بايد اميدوارباشيم که نويسندگان ما به ويژه جوانان نويسنده با حوصله و علاقه به خلق شخصيتها و قصهها بپردازند و هميشه به خواننده احترام بگذارند. البته ترس و اميدي در دل تمام اهالي ادبيات باقي ميماند. ترس اينکه عکس سالهاي قبل که داستان اسير فرم ميشد، اين بار فرم فداي قصهگويي شود. و با اين اميد که اين شروع موفق باعث نشود هرکس با هر نوع دانش و هر نوع نوشتاري، فقط به اميد موفقيت و مطرح شدن در ادبيات پا به اين عرصه بگذارد.
نرگس جورابچيان نويسنده رمان «به وقت بهشت» که از جمله رمانهاي قابل توجه منتشر شده در سال گذشته بود و در عين حال نخستين اثر نويسنده، با اشاره به اينکه نبايد با ديده ترديد به اين رخداد نگاه کرد، ميگويد: به نظر ميرسد كه تا مدتهاي زيادي نويسندگان ما اسير فرم بودند. اين در حالي است كه خواننده وقت خواندن رمان دنبال فرم نيست. دلش ميخواهد كه لذت ببرد، تفريح كند، سرگرم شود، خصوصاً خواننده رمان. گاهي خواننده بعد از يک روز پرتنش دلش نميخواهد داستان را بخواند که جز بازي فرم و تکنيک نيست. دلش ميخواهد قصه بخواند. گاهي همزاد پنداري کند و حتي گاهي خيالپردازي.
وي ادامه ميدهد: کافي است به وضعيت شعر در 10 سال گذشته نگاهي بيندازيد. به دليل عدم توجه شاعران به خوانندگان، كتابهاي شعر در سالهاي قبل نه فروش خوبي داشتند و نه مورد استقبال قرار ميگرفتند. اما در اين سالها شاعران سعي كردند سليقه مخاطب را هم مورد نظر قرار بدهند. تفکر اينکه ما براي عام نمينويسيم و قشر روشنفکر خواننده ما هستند و داستانها بيشتر از قبل اسير فرم و پيچيدگي شد و يادمان رفت که اين «عام» همان مردمي هستند که هر روز در کنارشان کار و زندگي ميکنيم. ما مينويسيم با ذوق اينكه خوانده شويم. پس خيلي خوب است كه ياد گرفتهايم به مخاطب احترام بگذاريم و برايش بنويسيم. پس اينکه نويسندگان جوان به نوشتن رمان گرايش پيدا کردهاند، نشانه اين است که از سياره خودشان خارج شدهاند و پنجره ذهنشان را روي خوانندگان باز کردهاند.
حقيقت جويي و حقيقت گويي ادبيات نيز از جمله مواردي است که متمايل شدن نويسندگان به آن در اين روزها، بسترهاي فراواني را براي خلق آثار ادبي متفاوت گشوده است که به نظر ميرسد با ادامه يافتن اين خصيصه در درون خالقان اثر و نيز بستر ذاتي رمان براي پروراندن آن، ميتوان بر ادامه داشتن آن اميدوار بود. نرگس جورابچيان در اين باره ميگويد: نويسندگان جواني که شما موردنظرتان هستند، مردان و زناني هستند که هرکدامشان براساس شرايط اجتماعي و خانوادگي، دنيايي وسيعتر از نسلهاي قبل و بعد خود داشتهاند. فکر ميکنم اين هم دليل مهمي است که نويسندگان اين نسل احساس ميکنند بايد عميقتر و بيشتر به شرايط همنسلان خود بپردازند. نويسندگان به اين باور رسيدهاند که اين عصر ماشيني نياز به شهرزاد قصهگويي دارد که با حوصله و بسيار ساده براي مردم قصه بگويد.
وي با قاطعيت اظهار ميكند كه رمان نويسي از سوي نويسندگان جوان در كشور يك موج و تب زودگذر نيست و معتقد است اين ماجرا ميتواند ادامهدار باشد. جورابچيان دو دليل را براي نظر خود بر ميشمرد و ميگويد: رمان فارسي اين روزها دوباره از سوي مخاطبانش با استقبال روبهرو شده و نويسندگان به نوشتن رمان ترغيب شدهاند و اين يعني پديده رخ داده پيرامون رمان اين روزها يك موج و يا تب زودگذر نيست و دوم به دليل علاقه و کشش ذاتي اين نسل به نوشتن و تعريف آنچه بر روح و ذهنشان گذشته است. لذا باز هم ميگويم جداي از اينکه از چنين اتفاقي ميتوان بسيار شاد بود اما بايد اميدوارباشيم که نويسندگان ما به ويژه جوانان نويسنده با حوصله و علاقه به خلق شخصيتها و قصهها بپردازند و هميشه به خواننده احترام بگذارند. البته ترس و اميدي در دل تمام اهالي ادبيات باقي ميماند. ترس اينکه عکس سالهاي قبل که داستان اسير فرم ميشد، اين بار فرم فداي قصهگويي شود. و با اين اميد که اين شروع موفق باعث نشود هرکس با هر نوع دانش و هر نوع نوشتاري، فقط به اميد موفقيت و مطرح شدن در ادبيات پا به اين عرصه بگذارد.